◆◆◆ یاهو ◆◆◆

● ألا یا ایهالساقی ادر کأسا" و ناولها
که بی می بر نمی خیزد هیاهویی ز محفلها
سبویی پر کن ای زیبا شر و شوری فکن در جان
به سحر ساغرت بزدا غبار غفلت از دلها ...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چوپان» ثبت شده است


یک اهل معرفتی که نمی خواهم اسمش رو بیاورم ، می گفت : در قدیم از سمت کرمانشاه و مهران پیاده به کربلا می رفتم ، به منطقه ای غیر شیعه و به چوپانی رسیدم که هیکل بزرگی داشت ، از من پرسید که کجا می روم ، جواب دادم که به زیارت کربلا می روم . از من پرسید می روی که چه بشود ؟ من ترسیدم که در این منطقه غیر شیعه چه جوابی بدهم ، گفتم می روم به حسین ( علیه السلام ) سلامی بکنم .

این چوپان ازمن پرسید : سلام بکنی ، جواب هم می گیری ؟ من اگر جواب ندهند ، سلام نمی کنم . گفتم تو سلام کن ، ببین جواب می گیری یا نه . چوپان سلام کرد و ناگهان صدایی از عالم رسید که فضا را معنوی کرد و جواب او را داد .

چوپان که گویا اهل دل بود به من گفت : تو هم سلام کن . من هم در دل به امام حسین ( علیه السلام ) گفتم آبروی مرا بخر ، هرچند ناچیزم . سلام کردم و جوابی شنیدم ؛ البته نه به کیفیت صدای جواب سلام چوپان .


● به نقل از استاد مسعود عالی ( حرم مطهر رضوی 1391/6/29 ) .

  • مجید شجاعی